×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

آرامشكده قلبها

× دراين وبلاگ سعي خواهد شد كه با ارائه مطالب مفيد در خصوص رشد و ارتقا سطح رضايتمندي و نظام خانوادگي تلاش كنيم تا ضمن پيشگيري از بروز مشكلات مفاهيم زيباي عشق و زندگي كردن به معناي واقعي رو همه با تمام وجودمون حس كنيم و همه عليرغم مشكلات روزمره خوشبختي رو بصورت نسبي حس و لمس كنيم
×

آدرس وبلاگ من

sangesabor.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/eshghe_vaghei

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

گذر زمان

بچه که بودیم یادمون دادن که شروع هر کاری با نام خداست و فقط این اسمه که گره های کور زندگی مونو باز می کنه.

بزرگ که شدیم یادمون رفت ، که آنقدر پیچ خوردیم تو گره های زندگی که کور شدیم و نمی بینیم کسی رو که فقط اسمش کافیه تا هر در بسته ای باز بشه .

بچه که بودیم یادمون دادن رسم خط و پاره خط و اینکه یه خط از کجا شروع می شه و به کجا ختم.

بزرگ که شدیم یادمون رفت خط هایی که رو صورتمون رسم شد، ردپای کدوم درد به جا مونده رو قلبمون بوده و از کجا شروع شد و اصلا به کجا ختم؟

بچه که بودیم یادمون دادن چطور مدادرنگی هامونو به بغل دستی مون که یادش رفته بیاره یا اصلا نداشته که بیاره، شریک شیم تا نقاشیش بی رنگ نمونه.

بزرگ که شدیم یادمون رفت سفره ی خالیه همسایه مونو، و هیچ تلاشی برای شریک شدن تو رنگی شدنش نکردیم.

بچه که بودیم یادمون دادن برای کمک به بابای مدرسه، هفته ای یه بار خودمون آشغالای حیاطو جمع کنیم.

بزرگ که شدیم یادمون رفت به رفتگری که تو چله ی زمستون آشغالای کوچه رو جارو می زنه ،حتی سلام بدیم.

بچه که بودیم یادمون دادن که وقتی تو بازی یکی خورد زمین، چطور دستشو بگیریم و کمکش کنیم تا دوباره بایسته.

بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگترین صحنه ی زندگی، دنیاست و ما کمک به ایستادن کسی که نکردیم هیچ، باعث زمین خوردن خیلی ها شدیم.

بچه که بودیم یادمون دادن به بزرگترامون احترام بذاریم و با تمام وجود به عزیزانمون محبت داشته باشیم.

بزرگ که شدیم یادمون رفت بزرگتر - کوچکتری و حرمت و ، حتی خجالت کشیدیم بهشون بگیم"دوستت دارم"

بچه که بودیم یادمون دادن...

ای کاش بچه که بودیم یادمون می دادن چطور وقتی بزرگ که شدیم یادمون نره همه ی اون چیزهایی رو که:... بچه که بودیم یادمون دادن

دوشنبه 24 فروردین 1394 - 5:03:03 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://eshghemajazi.gohardasht.com

ارسال پيام

یکشنبه 7 خرداد 1396   12:30:06 PM

 بسیار عالی 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 19 اردیبهشت 1394   9:08:34 PM

 

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 19 اردیبهشت 1394   9:07:32 PM

 به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود <br /><br />و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند... <br /><br />هرگز نخند ...!<br /><br />این عاقبت همه ما انسانهایی که شاید به آن سن و سال برسیم ...

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 19 اردیبهشت 1394   9:05:45 PM

 به جاروکردن مادرت،<br /><br />به همسایه ای که هر صبح نان سنگک می گیرد،<br /><br />به راننده ی چاق اتوبوس،<br /><br />به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،<br /><br />به راننده ی آژانسی که چرت می زند،<br /><br />هرگز نخند ... !

http://asmaneabe2000.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 19 اردیبهشت 1394   6:15:41 PM

             به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،<br /><br />به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،<br /><br />به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،<br /><br />به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند کیسه میوه و سبزی،<br /><br />به هول شدن همکلاسی ات پای تخته ...<br /><br />هرگز نخند ... !

به پلیسی که سرچهارراه با کلاه صورتش را باد می زند،<br /><br />به مجری نیمه شب رادیو،<br /><br />به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،<br /><br />به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و درکوچه ها جار می زند،<br /><br />به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،<br /><br />به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی،<br /><br />به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان،<br /><br />به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،..<br /><br />هرگز نخند ... !

http://tinajoon.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 27 فروردین 1394   9:40:48 AM

Likes 1

 

http://siber.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 25 فروردین 1394   9:10:16 PM

Likes 1

 بزرگ‌که‌شدین‌یادمون‌نرفت‌از‌یادمون‌بردن‌..ارزشها‌را‌عوض‌کردن‌یه  یادمون‌داده‌بودن‌یه‌تیکه‌نون‌پیدا‌میکردیم‌میبوسیدیم‌میزاشتیم  کنار‌دیوار‌‌ولی‌با‌عوض‌شدن‌ارزشها‌برای‌یه‌لقمه‌نون  هزار‌دروغ‌سر‌هم‌میکنیم‌و....یادش‌بخیر‌‌‌اون‌‌وقتها